کد مطلب:230597 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:283

سوگند به ماه
پرواز مرغ سلام بر گنبد جلال معصومه علیهاالسلام



- والقمر اذا تلیها ...

سوگند به خورشید و پرتو افشانی اش

و سوگند به ماه، چون در پی او روان گردد

- وقتی خداوند

عنان امر دنیا و آخرت ما مردمان این سوی خاك را

به آن سوی آسمان سپرد

خورشید درخشان مدینه را از شب تاریك طوس برآورد

و شاهد روز در افق مشهد از جمال خود نقاب برگرفت

- هر خورشید را ماهی بایست

و ماه خورشید خراسان در شام قم درخشید

موسی بن جعفر در زندان تاریك جسمانی نشست

تا روزگاری بندگی از اسارت جان برخیزد



[ صفحه 54]



و از سفره ی تاریك تنعم مادی برخاست

تا قرن ها زندگی بر سفره ی روشن معنا بنشیند

و این گنبد طلایی صفحه ای است

برای تماشای خستگی ها و رنج های فرزندان او

از خورشید خراسان و ماه قم

تا چراغ روشن احمدی در شیراز

كه چون دست ولایت بر سر بی سامان این سرزمین گرفتند

ماه تابناك قم، آشیان آل محمد را روشن ساخت

- از تبار انتظار و امیدم

و فرزند قرن ها تلخكامی پدران و مادران این خاك

كه دست كرامت و بزرگواری ات پای توسل و تولایم را به آستان بهشتی ات گشود

و چهر عنایت و مهربانی ات دل نابینایم را گشاد

بانوی ماه

بانوی آسمان و آب

خاتون خورشید

چشمی بر تیره روزی و سیاهكاری ام فرو می بندی

و چشمی به امید و آرزویم می گشایی

دست جبران بر كوتاهی ها وناتوانیهایم بر



[ صفحه 55]



می آوری

و پای حیران از راه بی چشم و چراغم در می بری

روی خشك و بی آب به چشمه ی اشك تر می كنی

و به جام نام خویش آبرویم می بخشی

چشم سیاهم به سپیدی درگاه خویش می گشایی

و در ضیافت نور و شور

میهمان جلوه های تازه می سازی

- خاتون ماه

حرم خورشید

چشم می گشایم به گنبد طلایی تو

و هر بار تصویری در قاب تصورم می نشیند

هر بار رنگ تخیل نقشی بر پرده ی نگاهم می زند

یك بار نگاه می كنم ... و می بینم

نشانه ای كه خداوند برای مسافران آسمانی آشیان محمدیان گذارده است

تا فرشتگان در ازدحام وفود راه درگاه تو را آسان تر بیابند

چشم می گشایم به گنبد و گلدسته ات ... و می بینم



[ صفحه 56]



تندیسی از سری فروافتاده به احترام

و دستانی برآمده به تمنا

فرمانی برای زائران آستانت

تا سر به تجلیل ناموس خداوند فروافكنند

و دست به تضرع و توسل فراآورند

چشم می گشایم به گنبد طلایی تو ... و می بینم

«كساء» را كه هماره بر نیكبختی تار و پودش حسرت خورده ام

و چون همه ی نامحرمان از میهمانی آسمانی اش محروم بوده ام

و خداوند امروز آن را بر سر همه ی زائران تو انداخته است

اگر آن روز در مدینه

تنها پنج تن میهمان آن تن پوش یمنی بودند كه مادرت نگین حلقه اش بود

و جبرئیل به بهانه ی فرود آوردن وحی از خداوند

اجازه ی حضور در زیر آن خواست

امروز كساء طلایی حرم مباركت بر سر همه ی كسانی است

كه دست احترام بر سینه ی ادب می گذارند

و پای طلب در سرای باصفایت می نهند

و هر كه حسرت همراهی اهل كساء را دارد

می تواند به بهانه ی باز خواندن وحی



[ صفحه 57]



از خداوند اجازه ی حضور در زیر این كساء را بخواهد

و به تحسین این تقدیر زیبای نظام آفرینش

در زیر این كساء كنار سفره ی احسان تو بنشیند

و در زیر باران معنا سر و روی جسم و جان را شستشو دهد

چشم می گشایم به گنبد طلایی تو ... و می بینم

آینه ای پیش روی قبله ی خراسان

تا از انعكاس نور درخشانش

زنگار رخسار تماشاگران فروریزد

و از تابش پرتوهای این گنبد طلایی

سیاهی روی زرد نگرندگان به سپیدی عزت و آبرو باز گردد

چشم می گشایم به گنبد و گلدسته ات ... و می بینم

خداوند برای ما اسیران تجسم و تجسد

كه با ادبیات ماده سخن می گوییم و جز زبان رنگ و مقدار نمی فهمیم

نشان طلای بندگی را به رتبه ی نخست تو بخشیده

و نشانه ی مقصد را برای مسافران جاده ی مقصود خود بر نشانده است

چشم می گشایم به گنبد طلایی تو ... و می بینم

خشت خشت دل های صیقل خورده ی بستگان



[ صفحه 58]



كرامت تو را

كه در هم نشسته اند

و شاهكار بندگان عنایت را بر ساخته اند

چشم می گشایم و می بینم

گنبد طلایی تو صحن بهشت است و سقف حرم

پایان جستجو و آغاز عزیمت

نقطه ی شروع مسابقه ی معرفت

كه هر كس را به اندازه ی ظرف او پاسخ می گوید

«فسالت او دیة بقدرها»

گنبد حرم مبارك تو

امروز

دفتر ثبت نام است

تا هر كس به امضای چشم اشكبار و امیدوار

نام دل در صفحه ی طلایی آن بنویسد

برای فردا

كه هر زائر ظاهر را

در باطن زیارتگاه خود فرامی خوانند

«یوم ندعو كل اناس بامامهم ...»

- بانوی ماه

چون همیشه با همان چشم پاك

كه بر ناپاكی این بنده ی سیاه خویش می بندی



[ صفحه 59]



چون همیشه با همان چشم امیدوار

كه بر پریشانی این مسافر خسته می گشایی

ثبت نام این چشم اشكبار را

بر صفحات نورانی گنبد خویش پذیرا باش

- ... و لا جعله الله آخر العهد

خدایا ! این دیده ی گریان را از تماشای این بهشت دلپذیر محروم مساز

خدایا ! این پنجره ی گشوده را بر تفرج این آسمان دل گشا مبند

خدایا ! این گنبد طلایی

نشان سربلندی و شكوه بارگاهی پنهان است

كه همچنان از غربت مدینه در حجاب انتظار مانده

این عزت و شكوه دخترانه را

به بلندای نام مادر نگه دار

خداوندا !

مباد پرنده ی این نگاه خسته

آخرین مرغی باشد كه از این قفس

به آن آسمان رهایی می گریزد

و در اوج گشایش گنبد طلایی آن حرم قرار می گیرد

چنین مباد ...



[ صفحه 60]